چکیده: مباحث مربوط به قرآن و علوم تجربى سابقه اى هزار ساله دارد، كه گاهى تحت عنوان استخراج علوم از قرآن، تفسير علمى قرآن يا روش برداشت علمى از خوانده مى شود و در طول تاريخ تفسير با فراز و نشيب هايى مورد توجه مفسران و دانشمندان اسلامى و حتى غير مسلمانان بوده است. اين مسأله از طرفى به تفسير و از طرف ديگر به اعجاز علمى قرآن و از طرف سوم به علوم تجربى مرتبط است از اين رو مباحث بين رشته اى و پايه اى براى مباحث بين رشته اى ديگر مثل قرآن و علوم سياسى، قرآن و اقتصاد، قرآن و علوم اجتماعى، قرآن و كيهان شناسى و... به شمار مى آيد. اين روش در طول تاريخ موافقان و مخالفان بسيارى پيدا كرده است و گاهى به افراط و تفريط كشيده شده است كه در اين مقاله از شيوه معتدل يعنى استخدام علوم در فهم قرآن و شيوه هاى جديد آن يعنى نظريه پردازى هاى علمى براساس آيات علمى قرآن به ويژه در حوزه علوم انسانى در راستاى جهت دهى به علوم انسانى دفاع مى شود و شيوه هاى ديگر مثل استخراج همه علوم تجربى از قرآن يا تحميل نظريه هاى علمى بر قرآن نقد مى گردد.
كليد واژهها:تفسير، روش علمى، علوم تجربى، علوم انسانى، قرآن
عبارت «برداشت يا روش تفسير علمى» از سه واژه تشكيل شده است، واژه «روش (= برداشت)» به معناى استفاده از منبع خاص در تفسير است كه معانى و مقصود آيه را روشن ساخته و نتايج مشخصى را بدست مىدهد. در مورد واژه «تفسير»، تعريفهاى گوناگون ارائه شده1 كه حاصل آنها چنين است: «پرده بردارى از ابهامات كلمهها و جملههاى قرآن و توضيح مقاصد آنها.»
و مقصود از «علم» در عنوانِ مقاله «علوم تجربى»2 است كه به دو شاخه علوم طبيعى3 (همچون: فيزيك، پزشكى، كيهانشناسى و...) و علوم انسانى4 (همچون جامعهشناسى، روانشناسى و...) تقسيم مىشود.
اما صاحبنظران تعريفهاى متعددى در مورد تفسير علمى ارائه كردهاند كه به برخى آنها اشاره مى كنيم:
دكتر ذهبى در مورد تعريف تفسير علمى مىنويسد:
«مقصود ما از تفسير علمى، آن تفسيرى است كه اصطلاحات علمى را بر عبارات قرآن حاكم مىكند و تلاش مىنمايد تا علوم مختلف و نظريات فلسفى را، از قرآن استخراج سازد».5
البته ايشان تفسير علمى را اعم از تفسير فلسفى دانسته است. در حالى كه بنابر تعريف مشهور اين دو روش تفسيرى از هم جداست. و در اينجا علوم تجربى در برابر علوم عقلى (مثل فلسفه) مقصود است.
و نيز ايشان به دو قسم از تفسير علمى يعنى «تحميل نظريهها بر قرآن» و «استخراج علوم از قرآن» اشاره كرده است. در حالى كه در ادامه خواهيم گفت كه قسم سومى از تفسير علمى نيز وجود دارد كه همان «استخدام علوم در فهم قرآن» است.
و آقاى امين الخولى در مورد تعريف تفسير علمى مىنويسد:
«آن تفسيرى است كه طرفداران آن اقدام به استخراج همه علوم قديم و جديد از قرآن مىكنند. و قرآن را ميدان وسيعى از علوم فلسفى، انسانى در زمينه پزشكى، كيهانشناسى و فنون مختلف... مىدانند. و اصطلاحات علمى را بر قرآن حاكم مىكنند و مىكوشند كه اين علوم را استخراج كنند».6
اين تعريف نيز به دو قسم تفسير علمى يعنى استخراج علوم از قرآن و تحميل نظريات بر قرآن اشاره كرده است و اما به قسم سوم يعنى استخدام علوم در فهم قرآن اشاره نكرده است.
آقاى راترود ويلانت، نيز در دائرة المعارف قرآن ليدن در مقاله «تفسير قرآن در دوره جديد»، در تعريف تفسير علمى بر استخراج از قرآن تاكيد مىكند و مىنويسد:
«تفسير علمى بايد در پرتو اين فرض درك شود كه تمام انواع يافتهها (دستاوردهاى) علوم طبيعى جديد در قرآن پيش بينى شده است و اينكه قرائن و شواهد روشن زيادى نسبت به آنها در آيات قرآن مىتوان كشف نمود يافتههاى علمى از كيهانشناسى كوپرنيكى گرفته تا خواص الكتريسته و از نظم و ترتيب انفعالات شيميايى تا عوامل امراض عفونتى همه از پيش در قرآن مورد تاييد قرار گرفته است».7
عبدالرحمن العك تفسير علمى را اين گونه تعريف مىكند:
«اين تفسير در اصل براى شرح و توضيح اشارات قرآنى است كه به عظمت آفرينش الهى و تدبير بزرگ و تقدير او اشاره دارد».8
البته اين تعريف تا حدودى به مقصود اصلى تفسير علمى نزديك شده است. و از تعريف آن به صورت استخراج و تحميل دورى گزيده است.
ولى در اين تعريف روشن نشده كه علوم قطعى يا نظريههاى ظنّى در تفسير علمى استفاده خواهد شد.
آقاى دكتر فهد رومى در تعريف تفسير علمى مىنويسد:
«مراد از تفسير علمى اجتهاد مفسّر در كشف ارتباط بين آيات وجودى قرآن كريم و اكتشافات علم تجربى است به طورى كه اعجاز قرآن آشكار شود و ثابت گردد كه آن (از طرف خدا) صادر شده و صلاحيت براى همه زمانها و مكانها دارد.»9
آقاى دكتر رفيعى نيز پس از بيان تعريفهاى مختلف و نقد و بررسى آنها تعريف فوق را مناسبتر معرفى مىكند.10
بنابراين مىتوان نتيجه گرفت كه روشِ تفسيرِ علمىِ قرآن داراى گونهها و اقسام مختلف است كه بر اساس آنها تعريفهاى متفاوتى از آن ارائه شده است، گاهى با عنوان استخراج علوم از قرآن و گاهى با عنوان تحميل مطالب علمى بر قرآن از آن ياد شده است. اما مقصود ما در اين نوشتار همان «استخدام علوم در فهم بهتر آيات قرآن است يعنى منبع علوم تجربى قطعى، به عنوان ابزارى براى تفسير و توضيح اشارات علمى آيات قرآن در آيد، و در اين راستا تمام معيارها و ضوابط تفسير صحيح رعايت شود و هيچ تحميل يا استخراجى صورت نپذيرد».11
خورشيد اسلام، در سرزمين عربستان طلوع كرد و اعراب آن سرزمين را - كه تعداد افراد با سواد آنها، از تعداد انگشتان تجاوز نمىكرد12 به علم و دانش دعوت كرد و قرآن را، به عنوان معجزه معرّفى نمود.13
قرآن با دعوت به تفكّر و تعمّق در آيات الهى، خلقت آسمانها، زمين14 و... مردم را از خواب جهل و غفلت بيدار كرد. مسلمانان كه با فتوحات عظيم در قرن اوّل هجرى، به سرزمينهاى تازهاى دست يافته بودند، هر روز با افكار نو و اديان ديگرى آشنا مىشدند. با فروكش كردن نسبى جنگها، تبادل فرهنگى بين اسلام، اديان و تمدنهاى ايران، روم و يونان آغاز شد و ترجمه آثار ديگر ملل، در دوره هارون الرّشيد و مأمون شدّت گرفت.15
مسلمانان علومى مانند: طب، رياضيات، نجوم، علوم طبيعى و فلسفه را از يونان گرفتند و مطالب زيادى، به آنها اضافه كردند و در طى چند قرن، خود را به اوج قلّه دانش رساندند، چنان كه مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجرى، بهترين كتابها را در زمينه طب (مانند قانون بوعلى سينا)، در زمينه فلسفه (مانند شفاى بوعلى سينا)، رياضيات و نجوم نگاشتند.
بارى ترجمه و تأليف آثار غير مسلمانان، در زمينه علوم مختلف، و انتقال آنها به كشور پهناور اسلامى موجب شد تا تعارضاتى بين ظاهر بعضى آيات قرآن و علوم جديد به نظر آيد.
دانشمندان مسلمان، در همان قرنهاى اوليه اسلام، در تلاش براى رفع اين معضل، دو طريق را انتخاب كردند كه به اين شرح است:
الف( ردّ مطالب باطل اين علوم كه براى آگاهى مردم و ارشاد آنان صورت مىگرفت؛ زيرا بسيارى از مبانى فلسفى و علمى يونان، قابل خدشه و اشكال بود و از طرفى با دين اسلام هم به معارضه برخاسته بود؛ بر اين اساس، كتابهايى مانند: تهافت الفلاسفه (تأليف ابو حامد غزالى) و مفاتيح الغيب (تأليف فخر رازى) نوشته شد.
ب( انطباق آيات قرآن، با علوم تجربى يونان، تا به مردم ثابت كنند كه قرآن بر حق و مطالب علمى آن صحيح است؛ از اين رو، آياتى از قرآن، مانند آسمانهاى هفتگانه «سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» (بقره /29) را بر سيّارات هفتگانه كه در نجوم يونانى، اثبات شده بود حمل كردند. و از اينجا بود كه روش تفسير علمى پديد آمد و رشد كرد. اما اين شيوه تفسير كه همواره با جذابيت خاصى براى جوانان و افراد تحصيل كرده همراه بود در طول تاريخ به صورت يكنواخت رشد نكرده است؛ بلكه گاهى تحت تأثير عواملى اوج گرفته و بعضى اوقات رونق خود را از دست داده است.
اين شيوه تفسير به طور عمده سه دوره داشته است:
دوره نخست از حدود قرن دوم هجرى تا حدود قرن پنجم بود16 كه با ترجمه آثار يونانى به عربى آغاز شد و بعضى مسلمانان، سعى كردند آيات قرآن را، با هيئت بطلميوسى تطبيق كنند )مانند بوعلى سينا). نمونههاى مكتوب تفسير علمى در آثار بوعلى سينا (428-370 ق( يافت مىشود.
دوره دوم از حدود قرن ششم، شروع شد؛ هنگامى كه بعضى دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم در قرآن وجود دارد و مىتوان علوم مختلف را، از قرآن كريم استخراج كرد (در اين مورد غزالى سر آمد بود). اين دو نوع از تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرنها، ادامه داشت و هر زمان دانشمندان مسلمان، به موافقت يا مخالفت با آن مىپرداختند.17
دوره سوم از تفسير علمى كه موجب اوجگيرى و رشد فوق العاده آن گرديد، از زمانى شروع شد كه در قرن 18 ميلادى به بعد علوم تجربى در مغرب زمين رشد كرد، و كتابهاى مختلف در زمينه علوم فيزيك، شيمى، پزشكى و كيهانشناسى به عربى ترجمه گرديد؛ اين دوره جديد، به ويژه در يك قرن اخير، كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاى گذاشت، موجب شد تا دانشمندان مسلمان، درصدد انطباق قرآن با علوم تجربى بر آيند.
اين مسأله آن موقع اهميّت بيشترى يافت كه تعارض علم و دين در اروپا، اوج گرفت و كتاب مقدّس، به خاطر تعارضات آن با علوم جديد هر روز عقب نشينى تازهاى مىكرد و ميدان براى پيدايش افكار الحادى و ضد دينى باز مىشد هجوم اين افكار به كشورهاى اسلامى و تفوّق صنعتى غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربى مىگشت.
در اين ميان عدّهاى از دانشمندان مسلمان، از سر درد و براى دفاع از قرآن و با توجّه به سازگارى علم و دين در نظر اسلام، به ميدان آمدند تا نشان دهند كه آيات قرآن، نه تنها با علوم جديد، در تعارض نيست بلكه بر عكس، يافتههاى علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات مىكند؛ از اين رو، به استخدام علوم در فهم قرآن اقدام كردند و تفسيرهاى علمى نوشته شد؛18 هر چند در اين ميان بعضى افراط كرده يا يكسره جذب فرهنگ غربى شدند و به تأويل و تفسير به رأى در آيات قرآن دست زدند19 و از آنجا كه مبانى تفسيرى اين روش بررسى كامل نشده بوده - دچار انحراف شدند يا عدّهاى از مغرضان آنها، براى اثبات افكار انحرافى خود دست به تفسير علمى و تأويلات نابه جا زدند و همين مطلب موجب شد تا احساسات بعضى مسلمانان، بر افروخته شود و در مقابل تفسير علمى موضعگيرى كنند و آن را يك سره به باد حمله بگيرند و آن را نوعى تفسير به رأى يا تأويل غلط آيات قرآن بدانند؛ در اين ميان بسيارى از عالمان، و دانشمندان و مفسّران، در ايران و مصر راه انصاف پيمودند و بين انواع تفسير علمى و اهداف گويندگان آن، فرق گذاشتند و به اصطلاح قائل به تفصيل شدند.
به طور خلاصه علل عمده شروع و گسترش اين روش تفسيرى در بين مسلمانان چنين بود:
1 - توجّه قرآن به علم، ذكر مثالهاى علمى و ترغيب به تفكّر در آيات الهى در آسمانها، زمين و خود انسان كه موجب رشد علوم، معارف و مقايسه آنها با آيات قرآن شد.
2 - ترجمه آثار علوم طبيعى و فلسفى از يونان، روم و ايران به عربى و نشر آن در بين مسلمانان كه از قرن دوم هجرى به بعد صورت گرفت.
3 - اين تفكر كه همه علوم در قرآن هست و ما بايد آنها را از آيات، به دست آوريم.
4 - توجّه به علوم طبيعى و كشفيات جديد، براى اثبات اعجاز علمى قرآن نيز، به رشد تفسير علمى كمك كرد.
5 - پيروزى تفكر اصالت حس، در اروپا و تأثير گذارى آن بر افكار مسلمانان و به وجود آمدن گروههاى التقاطى يا انحرافى، در ميان مسلمانان كه به تأويل و تطبيق آيات قرآن، منجر شد.20
6 - حسّ دفاع دانشمندان مسلمان در مقابل حملات غربىها به دين و القاى تفكر تعارض علم و دين، موجب شد تا سازگارى آيات قرآن با علوم تجربى، در تفاسير و كتابها وارد شود.
مفسّران و دانشمندان مسلمان در مورد تفسير علمى قرآن سه ديدگاه متمايز داشتهاند كه با توجه به سير تاريخى و به صورت مختصر به آنها اشاره مىكنيم:
جمعى از مفسّران قرآن، فلاسفه و متفكّران و بسيارى از متخصّصان علوم تجربى طرفدار تفسير علمى بوده و از علوم تجربى در تفسير آيات قرآن استفاده كردهاند. از جمله:
1 - شيخ الرئيس ابن سينا (428-370 ق(.
فيلسوف و پزشك مشهور ايرانى؛ او واژه «عرش» در آيه «وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ» (حاقه /17) را به فلك الافلاك (يعنى فلك نهم هيئت بطليموسى) تفسير كرده است و «ملائكه» هشت گانه را به افلاك هشت گانه (قمر خورشيد - زهره عطارد - زحل - مشترى - مريخ و فلك ثوابت) تفسير نموده است.21
2 - ابوحامد غزالى (م 505 ق).
ايشان در كتاب «احياء العلوم» مىگويد: در قرآن علوم زيادى وجود دارد و از برخى علما نقل كرده كه در قرآن هفتاد و هفت هزار و دويست علم است؛ زيرا براى هر كلمه علمى است و اين علوم چهار برابر مىشود، چون هر كلمه ظاهر و باطن و حد و مطلع و... دارد.22 و نيز در كتاب «جواهر القرآن» آورده است:
«علومى همچون علم طب، نجوم، هيئت العالم، هيئت بدن حيوان، تشريح اعضاى او، علم سحر، طلسمات و غير اينها، ريشههاى آن خارج از قرآن نيست. و مثالهاى زيادى از آيات قرآن در رابطه با علوم مختلف بيان مىكند.23
3 - امام فخر رازى (م 606 ق).
در تفسير كبير (مفاتيح الغيب) برخى مطالب علمى را با آيات قرآن تطبيق كرده است.
او به آيه «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً» (بقره /22) استدلال مىكند كه زمين ساكن است.24
و در ذيل آيه 164 بقره، فلكيات قديم و آراى بطلميوس و قدماى هند و چين و بابل و مصر و روم و شام را مورد بررسى قرار مىدهد.
4 - ابن أبى الفضل المرسى (655-570 ق(.
معتقد است: قرآن علوم اولين و آخرين را جمع كرده است و تلاش مىكند كه علم طب، جدل، هيئت، هندسه، جبر و مقابله را از قرآن استخراج كند. و براى خياطى، نجّارى، صيد، آهنگرى، كشاورزى و دريانوردى آياتى مىآورد.25
5 - بدر الدين محمد بن عبداللَّه زركشى (م 764 ق).
صاحب كتاب «البرهان فى علوم القرآن» نيز معتقد است كه مىتوان همه علوم را از قرآن استخراج كرد.
براى مثال عمر حضرت عيسىعليه السلام را از آيه «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ....» (مريم /30-33) كه سى و سه كلمه است استخراج كرده كه سى و سه سال بوده است.26
6 - جلال الدين سيوطى (م 911 ق).
صاحب كتاب «الاتقان فى علوم القرآن» نيز قرآن را شامل تمام علوم مىداند و براى مثال از آيه «وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا» (منافقون /11) استفاده مىكند كه عمر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم شصت و سه سال بوده است، چون كه اين آيه در اوائل سوره منافقين است.28-27
7 - علاّمه محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق).
صاحب كتاب بزرگ بحار الانوار، در برخى از مجلّدات اين كتاب مطالبى پيرامون آسمانها آورده است و در موارد متعددّى تفسير علمى كرده است از جمله در مورد آيه 29 سوره بقره مىگويد: در آيه شريفه، بدل يا تفسير (سماء) است و هفت گانه بودن آسمانها، منافاتى با نه گانه بودن آنها كه در علم نجوم ثابت شده است ندارد. زيرا آسمان هشتم و نهم در زبان دينى، به كرسى و عرش تعبير شده است.»29
8 - ملاّ صدراى شيرازى (م 1050 ق).
فيلسوف مشهور در تفسير خويش30 و نيز ملاّ هادى سبزوارى فيلسوف مشهور در كتاب شرح منظومه31 همان مطالب پيش گفته را در مورد آسمانهاى هفت گانه و عرش و كرسى احتمال مىدهند و تكرار مىكنند.
9 - سيد عبدالرّحمن كواكبى (م 1320 ق).
در كتاب «طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد» در موارد متعددى به انطباق قرآن با علوم تجربى مىپردازد. و براى جدا شدن ماه از زمين (بر طبق نظريات كيهانشناسى) به آيات (رعد /41) و (قمر /1) استدلال مىكند.32
10 - سر سيد احمد خان هندى (1898-1817 م( و سيّد امير على (1265-1347 ق(.
از دانشمندان هندى كه براى تفسير علمى دانشكده در «عليگره» تأسيس كردند و نماز و روزه و زكات و حج را بر پايه فوايد جسمانى و اجتماعى تفسير كردند و حتى قواى طبيعى مانند آب و باد و ابر را، ملك (فرشته) مىدانستند. و امكان وقوع معجزه و تأثير دعا را انكار مىكردند.
سيّد جمالالدين اسد آبادى در هند با تفسير آنان مخالفت كرد.33
11 - دكتر محمد بن احمد الاسكندرانى.
در كتاب «كشف الاسرار النورانية القرآنية فى ما يتعلق بالاجرام السماويه و الارضيّه و الحيوانات و النبات و الجواهر المعدنيّه» (چاپ 1880).
ايشان از پيشگامان تفسير علمى در عصر جديد به شمار مىآيد.
12 - طنطاوى (متولد 1862 م) صاحب تفسير «الجواهر، فى تفسير القرآن» تفسير ايشان را مىتوان اوج استفاده از علوم در تفسير قرآن ناميد.
ايشان در موارد متعددى از علوم مختلف در تفسير قرآن استفاده كرده از جمله علم احضار ارواح را از آيات مربوط به گاو بنى اسرائيل34 استخراج كرده است. و در هر مبحث تفسيرى بسيارى از علوم جديد را در لابهلاى تفسير آورده است.35
13 - عبدالرزاق نوفل از نويسندگان مصرى كه حداقل پنج كتاب در مورد تفسير علمى نوشته است كه عبارتند از: القرآن و العلم الحديث، اللَّه و العلم الحديث، الاسلام و العلم الحديث، بين الدين و العلم...
14 - سيد هبة الدين شهرستانى (1369-1301 ق(.
در كتاب الاسلام و الهيئة كه حركت زمين را از آيه «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً» (زخرف /10) استفاده كرده است.36 و معتقد است «بيان تصديق و تأييد علوم و اكتشافات جديد از طريق دين و لسان علما موجب تقويت ايمان مردم است».37
15 - برخى از نويسندگان متأخّر ايران كه در مورد تفسير علمى قلم زدهاند عبارتند از:
آيت اللَّه طالقانى در تفسير پرتوى از قرآن، محمد تقى شريعتى در تفسير نوين، حجةالاسلام اهتمام در فلسفه احكام، دكتر پاك نژاد در اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، مهندس بازرگان در كتابهاى راه طى شده - باد و باران در قرآن - مطهرات در اسلام و محمد على رضائى اصفهانى در كتابهاى درآمدى بر تفسير علمى قرآن (1375 ش( پژوهشى در اعجاز علمى قرآن (1381 ش( اشارات علمى اعجازآميز قرآن (1383 ش( و ناصر رفيعى در تفسير علمى قرآن (1382 ش( و...
اين افراد را مىتوان به چند دسته تقسيم كرد كه هر گروه هدف خاصى را دنبال مىكردهاند.
1 - برخى افراد در پى فهم بهتر قرآن بوسيله علوم تجربى بودهاند، و حتى شرايط و ضوابط تفسير علمى را روشن كردهاند و تلاش نمودهاند از افراط و تفريط دورى كنند. همچون دكتر پاك نژاد در كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر و محمد على رضائى اصفهانى در تفسير علمى قرآن.
2 - گروهى در پى اثبات اعجاز علمى قرآن بودهاند. براى مثال در مورد زوجيت عام و زوجيت گياهان ادعاى اعجاز علمى كردهاند. 38 از جمله اين افراد مصطفى صادق رافعى (م 1938 م) در كتاب «اعجاز القرآن و البلاغة النبوية» و نگارنده در «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» بودهاند.39
3 - گروهى در پى نشان دادن اهميّت علم در نظر اسلام بودهاند.
از جمله اين افراد طنطاوى و سيد هبةالدين شهرستانى بودهاند كه مطالب آنان گذشت.
4 - كسانى كه تلاش كردند علوم مختلف را از قرآن استخراج كنند، از جمله اين افراد: غزالى، المرسى، زركشى، سيوطى، طنطاوى.40
دليل عمده اكثر اين افراد آن بوده كه با توجه به آياتى مثل «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل /89) همه علوم در قرآن وجود دارد. پس مىتوان با دقت در آيات و با روشهاى خاص و با كمك علوم، آنها را از آيات استخراج كرد.
5 - افرادى كه نظريههاى ظنّى علوم را بر آيات قرآن تطبيق كردهاند. از جمله اين افراد مىتوان از: فخر رازى (در مورد استفاده سكون زمين از آيه 22 بقره) علاّمه مجلسى، ملاصدرا شيرازى، سيد عبدالرحمن كواكبى، و عبدالرزاق نوفل نام برد.41
البته گاهى برخى از اين افراد نظريههاى علمى را بر قرآن تحميل كردهاند. همان طور كه عبدالرزاق نوفل در مورد آيه «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا» (اعراف /189) مىگويد: «مقصود از نفس واحد، همان پروتون و زوج همان الكترون است و اين دو عنصرى است كه اتم از آنها تشكيل شده است».
وى اين مطلب را دليل اعجاز علمى قرآن شمرده است.42 البته روشن است كه اين تفسير با معانى لغوى و اصطلاحى و ظاهر آيه سازگار نيست و نوعى تحميل نظر بر قرآن و تفسير به رأى است.
6 - گروهى در پى اثبات افكار انحرافى خود بودهاند و تلاش كردهاند كه با استفاده از علوم تجربى، معجزات پيامبران را كه در قرآن بيان شده توجيه كرده و انكار كنند.
از جمله اين افراد مىتوان از سر سيد احمد خان هندى و سيد امير على و رشيد رضا (1935-1865 م( در المنار نام برد.
رشيد رضا در ذيل آيه 243 بقره مسأله مرگ افراد را به شكست آنها و از دست دادن استقلال و زنده شدن آنان را به استقلال و قوّت مجدّد تفسير كرده است43 و ذيل آيه 260 بقره زنده شدن چهار مرغ را در داستان ابراهيمعليه السلام به تربيت و انس آنان تفسير كرده است.44 در حالى كه اين توجيهات مخالف ظاهر آيات و نوعى تفسير به رأى است.
و شايد به خاطر وجود همين اشكالات بود كه افرادى همچون علاّمه طباطبايىرحمه الله به تطبيق قرآن به علوم تجربى خرده گرفتند و آن را رد كردند.45
1 - ابواسحاق شاطبى (م 790 ق) فقيه مالكى مذهب اندلسى (اسپانيايى) در كتاب «الموافقات» تفسير علمى را، انكار مىكند و دلايل قائلان آن را رد مىنمايد و مىنويسد:
«در زمان نزول قرآن، اعراب علومى داشتند، مانند: نجوم، علم اوقات نزول باران، علم طب، بلاغت، فصاحت، علم كهانت، رمل، جفر و... اسلام و قرآن، اين علوم را به دو دسته تقسيم كرد: علومى كه صحيح بود تصديق كرد و بر آنها مطالبى افزود و علومى كه باطل بود (مانند كهانت، رمل و...) را باطل اعلام نمود و منافع و مضار هر دسته را اعلام كرد».
سپس براى هر دسته، مثالهايى از قرآن مىآورد46 و بعد مىگويد:
«بسيارى از مردم از حدّ خود تجاوز كرده، ادّعا مىكنند كه در قرآن، همه علوم گذشتگان و آيندگان وجود دارد، مانند: علوم طبيعى، هندسه، رياضى، منطق و علم حروف، ولى اين صحيح نيست؛ سپس براى ادعاى خود دليل مىآورد كه: از سلف صالح، كسى اين ادّعا را نكرده است و قرآن هم، براى بيان احكام تكاليف و احكام آخرت و مسائل جنبى آن آمده است».47
پس از آن، دلايل قائلان به تفسير علمى را كه به آيات قرآن مانند: «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل /88)، «مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ» (انعام /38) استناد كردهاند، رد مىكند و مىگويد:
«اين آيات مربوط به تعبدّ و تكليف است و مراد از كتاب، در آيه دوم لوح محفوظ است و در مورد حروف فواتح سور، هم مىگويد: كه عدد جمل (حروف ابجد و تطبيق آن با آيات) اثبات نشده و اين از معارف اهل كتاب است و فواتح را از متشابهات مىداند».48
2 - شيخ محمود شلتوت (1964-1893 م( از علماى الازهر مصر در مقالاتى كه در مجله «الرسالة» در سال 1941 ميلادى چاپ مىشد به تفسير علمى حمله كرد و عقيده داشت كه:
«... اين نوع تفسير خطاست چون: «اوّلاً قرآن براى بيان نظريات علوم و فنون نازل نشده است، ثانياً اين طريق موجب تأويل قرآن به صورت تكلّفى (تحميلى) مىشود كه اين تأويلات، با اعجاز قرآن و ذوق سليم ناسازگار است و ثالثاً موجب مىشود كه قرآن در هر زمان و مكان به دنبال مسائل علوم برود، در حالى كه علوم ثبات و قرار و سخن قاطع ندارد و چه بسا امروز، چيزى را ثابت كنند و فردا مخالف آن اثبات مىشود، خطاهاى علوم به قرآن راه يابد و ما در مقام دفاع قرار گيريم (هر چند قرآن اشاراتى به علوم و فنون دارد).
و در ضمن مواردى از خطاها در تفسير علمى كه موجب استخراج مسائل عجيبه از آيات قرآن شده است را بر مىشمارد.49
3 - دكتر ذهبى از اساتيد علوم قرآن و حديث در الازهر مصر صاحب كتاب مشهور «التفسير و المفسّرون». وى از دانشمندان متأخّر مصر محسوب مىشود. ايشان به دنبال نظر شاطبى در مخالفت با تفسير علمى مىگويد: «اعتقاد من اين است كه حق با شاطبى است چون دلايلى كه آورده قوى است و جوابهايى كه به مخالفان خود مىدهد محكم است».50
4 - در بعضى از كتابها افرادى را به عنوان مخالفان تفسير علمى ذكر كردهاند كه عبارتاند از:51
1 - استاد امين الخولى (1956 م).
2 - استاد عباس محمود عقاد (1964 م9.
3 - استاد محمد عزه دروزه )متولد 1888 م).
4 - شيخ محمد عبدالعظيم الزرقانى، مؤلف كتاب مناهل العرفان فى علوم القرآن.
بعد از مراجعه به دلايل اين افراد، متوجّه مىشويم كه چيزى اضافه بر آنچه كه شاطبى مىگويد، ندارد. يادآور مىشويم كه عباس محمد عقاد در دو كتاب (الانسان فى القرآن) و (قرآن و مكتب تكامل) به بحث تفسير علمى پرداخته است، پس نمىتواند از مخالفان مطلق تفسير علمى به شمار آيد.
با دقت در سخنان مخالفان روشن مىشود كه آنان با گونههاى خاصى از تفسير علمى مخالفت كردهاند يعنى استخراج علوم از قرآن و تحميل نظريههاى علمى بر قرآن را مردود شمردهاند. كه در اين موارد اشكالات آنان وارد است و بدون پاسخ مانده است. ولى قائلان به تفصيل در تفسير علمى تلاش كردهاند با ارائه معيارها و جداسازى به گونهاى به تفسير علمى معتدل يا استخدام علوم قطعى در فهم قرآن دست يابند تا اشكالات مخالفان بر طرف شود.
برخى از مفسّران و دانشمندان اسلامى يك قسم از تفسير علمى را با شرايطى پذيرفته و قسمى ديگر را رد كردهاند؛ يعنى قائل به تفصيل در اين مورد شدهاند. از جمله كسانى كه اين راه را توصيه كردهاند اين افراد هستند:
1 - سيد قطب (1933-1906 م( متفكر اسلامى مصر صاحب تفسير فى ظلال است. سيد قطب در تفسير فى ظلال، به تفسير علمى اشكال مىكند و مىگويد:
«من تعجب مىكنم كه افراد ساده، سعى مىكنند تا چيزهاى كه در قرآن نيست به قرآن نسبت دهند و آنچه را مقصود قرآن نيست، بر آن تحميل كنند و جزئيات علوم پزشكى، شيمى، نجوم و... را از قرآن استخراج سازند و مثل اين كه بدين وسيله، شأن قرآن را بزرگ مىكنند».52
سپس به دو نوع تفسير و برداشت از آيات علمى قرآن مىپردازد و يك نوع را جايز و نوع ديگر را غير مجاز مىشمارد. براى نوع غير مجاز، انطباق تكامل با آيه «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ» (مؤمنون /12) را مثال مىزند كه ممكن است، اين نظريه تغيير كند.
و براى نوع جايز آن، آيه شريف «وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً» (فرقان /2) را مثال مىزند كه براى هر چيزى مانند شكل زمين و فاصله آن از خورشيد، ماه، حجم خورشيد و ماه، سرعت حركت آنها و نسبتهايى كه بين آنها برقرار است، مقدار و تناسب دقيقى است كه نمىتواند تصادفى باشد و اين آيه را مىتوان در مفهومش، توسعه داد و اشكالى ندارد.53
2 - محمد مصطفى مراغى (1945-1881 م( شيخ جامع الازهر و از علماى بزرگ مصر و سودان است.
ايشان از كسانى است كه دو موضع مختلف، نسبت به تفسير علمى داشته است.
در مقدمهاش بر كتاب «الاسلام و الطب الحديث»، تأليف عبدالعزيز اسماعيل، مىگويد:
«من نمىخواهم بگويم كه قرآن كريم، همه علوم را به صورت كلى و تفصيلى در بر دارد، بلكه مىگويم كه قرآن اصول عام هر چيزى را كه معرفتش، براى انسان مهم است و عمل به آن، انسان را به درجه كمال جسمى و روحى مىرساند، در بردارد و درهاى علم را براى دانشمندان علوم مختلف، باز كرده تا بتوانند جزئيات آن علوم را طبق پيشرفت زمان، براى مردمشان بيان كنند».
و نيز مىگويد:
«برخى تأويل قرآن مىكنند براى (تطبيق با) نظريات علمى كه ثبات ندارد و اين خطر بزرگى براى قرآن است... زيرا نظريات علمى كه ثابت نشده است، صحيح نيست قرآن را به آنها، برگردانيم و در پايان مىگويد: واجب است كه آيه قرآن را به طرف علوم نكشانيم، تا تفسيرش كنيم و علوم را هم به طرف آيه نكشانيم تا قرآن را تفسير كنيم، بلكه اگر ظاهر يك آيه با يك حقيقت علمى ثابت موافق بود، آن آيه را با آن حقيقت علمى تفسير مىكنيم».54
مراغى در تفسير خود، در موارد متعدد اقدام به تفسير علمى كرده است.
براى مثال در ذيل آيه شريفه «خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (لقمان /10) عمد را به نيروى جاذبه عمومى تفسير مىكند.55
3 - احمد عمر ابوحجر صاحب كتاب التفسير العلمى فى الميزان، ايشان در كتاب دلايل طرفين، در مورد اثبات و نفى تفسير علمى را آورده است.
ايشان در پايان قائل به تفصيل در تفسير علمى مىشود و مىگويد:
«آنچه نفس انسان بعد از اين كه به ديدگاههاى طرفين نظر افكند به آن مطمئن مىشود اين است: كسانى كه قرآن را از تفسير علمى دور نگه مىدارند بر حق هستند؛ زيرا اين نوع تفسير، بر وهم، ظن و تكلف در تأويل استوار است، اما وقتى بر مطلب يقينى علمى استوار باشد، مانعى در استفاده از نور علم، براى روشن كردن حقايق علمى وجود ندارد».56
در جاى ديگر مىگويد:
«ما طريق ميانه را انتخاب مىكنيم كه افراط و تفريط در آن نيست، چون وقتى قرآن كلام خداست و وجود نيز، آفريده خداوند است پس بايد حقايق علمى با آيات قرآنى هماهنگ باشند.»57
4 - علاّمه طباطبايى (م 1360 ش)، صاحب تفسير شريف «الميزان» از متفكران، مفسّران و فيلسوفان بزرگ شيعه، در قرن حاضر، ايشان در مورد تفسير علمى مىفرمايد:
«بعضى از مسلمانان در اثر غرق شدن در علوم طبيعى و مشابه آنها كه مبتنى بر حس و تجربه است، به مذهب اصالت حس، از فلاسفه اروپا متمايل شدند و بعضى به طريق اصالة العمل (كه ارزشى براى ادراكات قائل نيستند، مگر به مقدارى كه عملى بر آن مرتبّ شود) گرايش پيدا كردند، از اين رو گفتند كه معارف دينى، با طريقه علمى (اصالت حسّ و مادّه) معارضت ندارد و موارد آيات مخالف اين نظر را، تأويل كردند و حتى معاد را با قوانين مادّى، تطبيق نمودند و گفتند روح مادّى است و از خواصّ مادّه به دست مىآيد و نبوت يك نبوغ خاصّ اجتماعى است كه موجب قانون گذارى، براى ايجاد مصالح مىشود و نتيجه گرفتند كه روايات، به خاطر خلطى كه در آنهاست، قابل اعتماد نيست و تفسير آيات قرآن، به طريق عقلى (كه در تفسيرهاى گذشتگان انجام مىشد) را هم، علم، باطل كرد (روش عقلى را علم باطل كرد) پس قرآن را بايد با علم تفسير نمود.
در پايان چنين مىفرمايد: «انما الكلام فى أنّ ما أورده على مسالك السلف من المفسّرين (انّ ذلك تطبيقاً و ليس بتفسير) وارد بعينه على طريقتهم فى التفسير».58
آن اشكالى كه بر روش تفسير علماى گذشته وارد كردهاند كه تفسير نيست، بلكه تطبيق است (همان اشكال) بر ايشان نيز وارد است.
ولى علامه خود، در تفسير بعضى از آيات قرآن از علوم تجربى و نتايج آنها كمك مىگيرند چنانچه در ذيل آيه شريفه «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبياء /30) «و حيات هر چيزى را از آب قرار داديم» مىفرمايد: «منظور اين است كه آب دخالت كاملى در وجود هر موجود زندهاى دارد... و در بحثهاى علمى جديد، ارتباط حيات با آب واضح شده است.»59
در ذيل آيه شريفه «وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاريات /47) مىفرمايد مراد توسعه خلقت آسمان است، همان طور كه علوم رياضى، امروزه به اين مسأله نظر دارند.60
ما در مباحث آينده، روشن خواهيم كرد كه اين دو نوع برخورد علاّمه، با تفسير علمى بدين جهت است كه تفسير علمى، چند نوع مختلف دارد كه همگى يك حكم واحد ندارند، از اين رو علاّمه در شمار قائلان به تفصيل در تفسير علمى محسوب مىشود.
5 - آيت اللَّه مكارم شيرازى صاحب تفسير نمونه، ايشان از افراد موافق تفسير علمى ولى معتدل، به حساب مىآيند كه تفسير علمى را در يك نوع آن پذيرفتهاند و در تفسير نمونه، در موارد متعدد براى اثبات اعجاز علمى قرآن، از آن استفاده كردهاند.61 و با نوعى از تفسير علمى مخالفت كردهاند و آن را تفسير به رأى مىخوانند.62 آنجا كه با تفسير علمى موافقت دارند مىفرمايند:
«گاهى هم مشاهده مىشود كه علم به ميدان آمده و قرآن را تفسير مىكند، تأكيد مىكنم وقتى مىگوييم علم، منظورم كشفيات ثابت شده و قطعى علمى است، نه فرضيات كه اشكال كنند فرضيهها با گذشت زمان، دست خوش تغيير و دگرگونى مىشود و نمىتوان قرآن ثابت و تغييرناپذير را، بر فرضيات دگرگون شونده تطبيق داد. براى مثال: زوجيت نر و ماده، در عالم گياهان كه بعد از قرن هفده ميلادى كشف شد و يا حركت زمين به دور خود، ديگر يك فرضيه نيست، تا با گذشت زمان دگرگون شود».63
6 - آيت اللَّه محمد هادى معرفت ايشان مىنويسند:
«شريعت، درس علوم طبيعى نيست و قرآن بالذات كتاب علم نيست، مگر اشاراتى گذرا و در كنار مطالب اصلى (حكمت، هدايت، تربيت، ارشاد و...) دارد كه به بعضى از اسرار وجود، اشاره مىكند اما اين به نحو اجمالى و غامض بيان شده، به طورى كه علماى راسخ در علم، آن اشارات را درك مىكنند چون در صدد بيان مطالب علمى نبوده، ولى در عين حال از درياى بى كران علم الهى سرچشمه گرفته است.»
ايشان معتقدند:
«قطعيات علوم و معارف بشرى براى فهم قرآن لازم است و اشاراتى علمى در قرآن هست كه بدون استفاده از علوم، فهم حقيقت آنها ممكن نيست64 ولى قرآن، قطعى است و علوم، غير قطعى، بنابراين بايد علوم بر قرآن تطبيق شود نه بالعكس. يعنى با توجّه به كشفيات علمى، ما از يك آيه مطلبى را مىفهميم اما اين كه بگوييم آيه حتماً اين مطلب را مىگويد نمىدانيم، بلكه اگر كسى نسبت قطعى دهد، تحميل است كه جايز نيست».65
پس ايشان به طور واضح بين اسناد قطعى علوم تجربى، به قرآن و تفسير قرآن با علوم تجربى، به نحو احتمالى فرق مىگذارند، از اين رو ايشان را در شمار قائلان به تفصيل در تفسير علمى ذكر كرديم. ايشان جلد ششم التمهيد را به تفسير علمى و اعجاز علمى قرآن اختصاص دادهاند. و به طور مفصل اين مباحث را مطرح كردهاند.
7 - آيت اللَّه سبحانى، ايشان از افراد معتدل در تفسير علمى محسوب مىشوند؛ چنان كه در مورد شرايط مفسّر مىفرمايند:
«آگاهى از بينشهاى فلسفى و علمى كه مايه شكوفايى ذهن و سبب برداشتهاى ارزندهاى از قرآن مىگردد (از شرايط تفسير قرآن به معناى واقعى است). امروز بشر، گامهاى بس بلندى پيرامن شناخت زمين، كيهان، حيوان و انسان برداشته و افقهاى بس تازهاى در روانشناسى و جامعهشناسى كشف كرده. درست است كه نمىتوان گفت تمام آنچه را كه در اين مقوله، گفته و ترسيم كرده است صحيح است، ولى آگاهى از چنين كشفيات علمى، سبب تقويت دماغ فلسفى و علمى انسان مىگردد و مايه شكوفايى ذهن مفسّر مىشود و به او توان خاصى مىبخشد، كه از قرآن به صورت كاملترى بهره بردارد. مقصود اين نيست كه به كمك فلسفه يونان و يا اسلامى و يا به كمك علوم جديد، به تفسير قرآن بپردازيم و قرآن را بر اين افكار غير مصون از خطا تطبيق كنيم، زيرا يك چنين كار جز تفسير به رأى كه عقلاً و شرعاً ممنوع است نتيجه ديگرى ندارد».66
ايشان در كتاب برهان رسالت، در مورد جاذبه عمومى، كرويت زمين، حركت زمين و اجرام سماوى زوجيّت گياهان، به قرآن و علم اشاره مىكند و براى اعجاز قرآن به آنها استدلال مىنمايد.67 ايشان هر چند با تطبيق قرآن، بر علوم جديد مخالف است، اما بر لزوم استفاده از كشفيات علمى، در تفسير قرآن تأكيد مىكند (پس ظاهراً با استخدام علوم در فهم قرآن، موافق است) و اين تفصيل در تفسير علمى محسوب مىشود.
8 - تفصيل بين سه گونه استخراج علوم از قرآن، تحميل نظريههاى علمى بر آن و استخدام علوم در فهم قرآن، كه نگارنده در كتاب درآمدى بر تفسير علمى قرآن (1375 ش( بيان كردهام و در ادامه توضيح بيشتر خواهد آمد.
تفسير و برداشت علمى از قرآن خود داراى روشهاى فرعى متفاوتى است كه بعضى سر از تفسير به رأى و شمارى منجر به تفسير معتبر و صحيح مىشود و برخى نيز به نظريهپردازىهاى علمى قرآن در حوزه علوم مختلف مىانجامد.
الف( استخراج همه علوم از قرآن كريم
طرفداران قديمى در تفسير علمى؛ مانند: ابن أبى الفضل المرسى، غزالى و... كوشيدهاند تا همه علوم را از قرآن استخراج كنند؛68 زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن وجود دارد و در اين راستا، آياتى را كه ظاهر آنها با يك قانون علمى سازگار بود، بيان مىكردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نمىكرد، دست به تأويل، مىزدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومى كه در نظر داشتند، بر مىگرداندند و از اين جا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكى، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مىنمودند.
براى مثال، از آيه شريفه «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» (شعراء /80) ابراهيمعليه السلام نقل مىكند كه: وقتى من بيمار شدم، اوست كه شفا مىدهد، علم پزشكى را استخراج كردند.69 و علم جبر را از حروف مقطعه اوائل سورهها استفاده كردند70 و از آيه شريفه «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا» (الزلزلة /1) زمين لرزه سال 702 هجرى قمرى را پيش بينى كردند.71
روشن است كه اين نوع تفسير علمى، منجر به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبى، ظواهر و معانى لغوى آنها مىشود.
از همين رو است كه بسيارى از مخالفان، تفسير علمى را نوعى تأويل و مجاز گويى دانستهاند72 كه البته در اين قسم از تفسير علمى، اشكالات وارد است.
اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير رواج يافته و بسيارى از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربى سعى كردند تا آياتى موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيهاى موافق با آن نمىيافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأى زده و آيات را بر خلاف معانى ظاهرى، حمل مىكردند.
مثال اين گونه تفسير در تفسير آيه 189 اعراف از عبدالرزاق نوفل بيان شد كه «نفس» را، به معناى پروتون و «زوج» را الكترون معنا كردند و گفتند: منظور قرآن، اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى اتم است، آفريديم.73 در اين تفسير، حتّى معناى لغوى و اصطلاحى نفس را نكردند.
اين گونه تفسير علمى، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى برخى دانشمندان مسلمان نسبت به مطلق تفسير علمى گرديد و يك سره تفسير علمى را به عنوان تفسير به رأى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن طرد كردند، چنان كه علاّمه طباطبايى، تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد.74
البتّه در مورد اين نوع تفسير علمى، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسّر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيش داورى خالى باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر با انتخاب يك نظريه علمى، آن را بر قرآن تحميل كند، پا در طريق تفسير به رأى، گذاشته كه در روايات وعده عذاب به آن داده شده است.
در اين شيوه از تفسير علمى، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، اقدام به تفسير علمى قرآن مىكند.
يعنى تلاش مىكند كه با استفاده از مطالب قطعى علوم - كه از طريق دليل عقلى پشتيبانى مىشود - و با ظاهر آيات قرآن - طبق معناى لغوى و اصطلاحى - موافق است، به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف و در اختيار انسانهاى تشنه حقيقت قرار دهد. اين شيوه تفسير علمى، بهترين نوع و بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است.
ما در مبحث آينده، معيار اين گونه تفسير را، به طور كامل بيان خواهيم كرد، اما در اين جا تأكيد مىكنيم كه در اين شيوه تفسيرى، بايد از هر گونه تأويل و تفسير به رأى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت؛ زيرا علوم تجربى به خاطر استقراى ناقص، و مبناى ابطال پذيرى كه اساس آنهاست، كمتر مىتواند مطلب علمى قطعى بيان كند.
براى مثال، آيه شريفه «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» (يس /38)؛ «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد.» در زمان صدر اسلام كه نازل شد، مردم همين حركت حسّى و روزمرّه خورشيد را مىدانستند؛ به اين ترتيب از اين آيه، همين حركت را مىفهميدند، در حالى كه حركت خورشيد، از مشرق به مغرب كاذب است؛ زيرا خطاى حس باصره ماست و در حقيقت، زمين در حركت است. از اين رو ما خورشيد را متحرك مىبينيم، همان طور كه شخص سوار بر قطار، خانههاى كنار جاده را در حركت مىبيند و با پيشرفت علوم بشرى و كشف حركت زمين و خورشيد، روشن شد كه خورشيد هم، خود داراى حركت انتقالى است (نه حركت كاذب، بلكه واقعى) و خورشيد، بلكه تمام منظومه شمسى و حتّى كهكشان راه شيرى در حركت است.75 پس مىگوييم اگر به طور قطعى اثبات شد كه خورشيد در حركت است و ظاهر آيه قرآن هم مىگويد كه خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حركت واقعى (حركت انتقالى و...) خورشيد است. علاوه بر آن، قرآن از «جريان» خورشيد سخن مىگويد نه حركت آن، و در علوم جديد كيهانشناسى بيان شده كه خورشيد حالت گازى شكل دارد كه در اثر انفجارات هسته مرتب زير و زبر مىشود76 و در فضا جريان دارد و همچون گلولهاى جامد نيست كه فقط حركت كند، بلكه مثل آب در جريان است.77
برخى از آيات علمى قرآن مطالبى را بيان مىكند كه علم هنوز بدانها دسترسى پيدا نكرده و هر چند از نظر علوم تجربى به اثبات نرسيده است اما دليلى نيز براى نفى آن مطلب قرآنى نداريم و از آنجا كه وحى نوعى دانش قطعى و از سرچشمه الهى است در صحيح بودن آن شكى نيست هر چند براى اثبات آنها فعلاً شواهد تجربى در دست نداريم و ممكن است مثل برخى موارد ديگر از پيشگويىهاى علمى قرآن (مثل نيروى جاذبه طبق آيه 2 / رعد و 10 / لقمان و...) در آينده اثبات شود. اين موارد را مىتوان به عنوان نظريههاى علمى قرآنى مطرح نمود، و همچون ديگر تئورىهاى علمى بدنبال شواهد تجربى آنها بود.
1. نظريه وجود موجودات زنده در آسمانها: اين نظريه از برخى آيات قرآن همچون آيه (29 / شورى( قابل استفاده است كه مىفرمايد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ» (شورى /29)
«و از نشانههاى اوست، آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر ساخته است».
هر چند برخى نشانههاى كيهان شناختى براى وجود موجودات زنده و با شعور در كرات دور دست ادعا شده است اما دانشمندان كيهان شناخت، هنوز نظريه قطعى در اين زمينه ابراز نكردهاند و چيزى ثابت نشده است؛ ولى اين مطلب را مىتوان به عنوان يكى از نظريههاى علمى قرآن، مبناى تحقيقات تجربى كيهان شناختى وسيع قرار داد.78
2. نظريه گسترش آسمانها: اين ديدگاه از برخى آيات قرآن همچون آيه (47 / ذاريات( قابل استفاده است، كه مىفرمايد:
«وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاريات /47)
«و ما آسمان را با دست (قدرت) بنا كرديم و همواره آن را گسترش مىدهيم».
در مباحث علمى فيزيك كيهانى دو ديدگاه در مورد آسمانها وجود دارد: يكى ديدگاه انبساط جهان و ديگرى ديدگاه انقباض جهان.79 و براى هر كدام شواهدى مطرح گرديده ولى اثبات نشده است. از آيه فوق ديدگاه انبساط جهان قابل برداشت است.80 و مىتواند به عنوان يك نظريه علمى قرآن مبناى تحقيقات كيهانشناسى قرار گيرد.
3. نظريه هفت آسمان: در قرآن كريم بارها از «هفت آسمان» ياد شده است، از جمله در سوره بقره /29، اسراء /44، مومنون /17 و 86، فصلت /12، طلاق /12، نوح /15، نبأ /12.
در حالى كه علوم كيهانشناسى از يك آسمان با هزاران كهكشان و ستاره و سياره سخن مىگويد و در مورد آسمانهاى ديگر سكوت مىكنند. چون وسايل ستارهشناسى فعلى بشر و سفرههاى فضايى توانايى كشف بيش از اين را ندارد.
قرآن كريم مساله هفت آسمان را به صورت قاطع مطرح كرده است و اين مساله نيز مىتواند به عنوان يك نظريه علمى قرآنى مبناى مطالعات كيهان شناختى وسيعى قرار گيرد. البته در مورد هفت آسمان معانى و ديدگاههاى مختلفى وجود دارد كه در تفسير آيات فوق بايد به آنها توجّه كرد، و مطلب فوق بر اساس آن بود كه عدد هفت واقعى و مقصود از آسمانها، محل كرات باشد.81
4. نظريه آفرينش مستقيم انسان از خاك: مساله آفرينش نخستين آدم از خاك در كتابهاى آسمانى به ويژه قرآن كريم مطرح شده است و برخى آيات قرآن بر آفرينش انسان از خاك و گل دلالت دارد. مثل: انعام /98، آل عمران /59، الرحمن /14، (هر چند برخى آيات دلالتهاى ديگرى نيز دارد) و سالهاست كه نظريه تكامل توسط لامارك و داروين ابراز شده كه قائل به بوجود آمدن انسان از نسل حيوانات قبلى است.
معمولاً دانشمندان و مفسّران خود را بين اين دو ديدگاه محصور مىديدند. و يكى را انتخاب و ديگرى را نفى مىكنند و در اين مورد كتابهاى متعددى نيز نوشته شده است.82
ولى مىتوان نظريه سومى را كه شايد وجه جمع دو ديدگاه باشد مطرح كرد و آن اينكه تكامل زيستى در موجودات (اگر با شواهد قطعى اثبات شود) پذيرفتنى است و حتى ممكن است انسانهايى از نسل ميمون بوجود آمده ولى بعداً منقرض شده باشند ولى حضرت آدم به عنوان پدر بشر فعلى به صورت استثنايى از خاك بطور مستقيم (ولو در زمان طولانى) آفريده شده است.
البته اينكه بسيارى از ويژگىهاى انسان فعلى در ميمونها موجود نيست بلكه در نظريه تكامل حلقه مفقودهاى بين ميمون و انسان وجود دارد؛ مىتواند شاهدى براى اين ديدگاه باشد.
اين نظريه مىتواند به عنوان يك نظريه علمى قرآنى در آفرينش انسان مبناى پژوهشهاى زيستشناسى باشد و در كنار نظريه تكامل و فيكسيم مطرح گردد و بدنبال شواهد تجربى آن از باستانشناسى و زيستشناسى باشيم. البته در قرآن كريم در مورد نظريه تكامل مباحث مفصلى وجود دارد و آيات موافق و مخالف نظريه تكامل و ديدگاه مفسّران نيازمند بحث گسترده است كه در برخى كتابها آمده است.83
5 - نظريهپردازىهاى قرآن در زمينه علوم انسانى، مثل مبانى مديريت در قرآن، مبانى و اصول اقتصاد در قرآن، مبانى سياست در قرآن و مبانى اصول علوم تربيتى در قرآن، كه اگر اينگونه موارد به خوبى مورد توجه و كاوش قرار گيرد، مىتواند انقلابى در جهان علوم انسانى پديد آورد، و چهره جهانى را در قرن بيست و يكم تغيير دهد، و به سلطه فرهنگى غرب بر شرق پايان بخشد.
براى نمونه:
از آيات قرآن خدا محورى استفاده مىشود، يعنى خدا سرچشمه همه موجودات و منتهاى سير همه موجودات است «إِنَّا للَّهِ وِ إِنّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، بقره /156« و اصولاً ارزش كارها به رنگ الهى (صبغة اللَّه، بقره /135) و در راه خدا بودن است. در حالى كه مبناى علوم انسانى جديد انسان محورى است كه اين مطلب در علوم انسانى بويژه علوم تربيتى و علوم سياسى تاثير بسيارى دارد و جهت خاصى به آنها مىدهد.
در اقتصاد نيز مبناى اقتصاد اسلامى بدون ربا پايه گذارى شده است در حالى كه اقتصاد جديد غرب بر اساس سيستم ربا (بويژه در بانكدارى) شكل گرفته است اگر اين مبناى قرآنى در بانكدارى جارى شود به سيستم جديدى رهنمون مىشويم. علوم سياسى جديد در غرب بر اساس جدايى دين از سياست و امور دنيوى (سكولاريسم) بنيان نهاده شده است در حالى كه سياست در قرآن بر مبناى دخالت دين در سياست پايه گذارى شده است از اين رو بسيارى از آيات قرآن مسائل حكومتى و اصول سياست خارجى و قوانين صلح و جنگ و... را بيان مىكند.
و همچنين است لزوم رعايت مبانى اخلاقى و اصل عدالت و فقر زدايى در مديريت و توجه به بعد روحانى انسان علاوه بر بعد جسمانى در روانشناسى و...
آرى بسيارى از آيات قرآن اشارات صريح يا غير صريح به مبانى علوم انسانى دارد كه شمارش آنها نگارش مقالات بلكه كتابهاى متعددى را مىطلبد.84
شيوه برداشت و روش تفسير علمى قرآن داراى مبانى عام تفسيرى و روششناسى است كه در همه روشهاى تفسيرى جارى است همچون جواز و امكان تفسير قرآن، و ممنوعيت تفسير به رأى و حجيت ظواهر و نصوص قرآنى و نيز داراى مبانى خاص است كه پيش فرضهاى اين روش به شمار مىآيد، و از آنجا كه اين مبانى در جاى خود اثبات مىشود، در اينجا بدانها اشاره مىشود:
علوم تجربى حاصل كاوشها و تجربههاى بشرى است كه در طى قرنها بر هم انباشته شده است، تا قبل از نيمه دوم قرن بيستم ميلادى، علوم تجربى را به دو شاخه نظريههاى علمى اثبات نشده و قانونهاى علمى اثبات شده تقسيم مىكردند. و اگر نظريه علمى به وسيله مشاهده و تجربههاى مكرر تأييد مىشد آن را اثبات شده و قانون علمى مىدانستند.85
اما پس از آن و با پيدايش نظريات جديد در فلسفه علم، روشن شد كه علوم تجربى افسانههاى مفيدى است كه در صحنه طبيعت و زندگى كاربرد دارد اما هيچ گاه به صورت قانون در نمىآيد.
يعنى در تشكيل يك نظريه علمى نخست ما به مسأله و مشكلى برخورد مىكنيم، و در مرحله دوم راه حلى براى آن حدس مىزنيم. سپس در مرحله سوم قضاياى قابل مشاهده و تجربه از آن راه حل استناج مىكنيم و در مرحله چهارم اقدام به ابطال اين قضايا مىكنيم. و اگر اين قضايا باطل نشود، آن نظريه، تا هنگامى كه نظريه بهترى پيدا و جايگزين آن نشود در علم باقى مىماند و مبناى عمل قرار مىگيرد.86
بنابراين، علوم تجربى اثباتپذير نيست بلكه ابطالپذير است و در علم، قانون قطعى وجود ندارد.
البته اينكه قضاياى علوم تجربى قطعى نيست (به معناى قطع معرفت شناختى) بدين معناست كه نمىتوان گفت: فلان گزاره علمى حتماً مطابق واقع و تغييرناپذير است؛ اما برخى از قضاياى علوم تجربى قطعىاند (به معناى قطع روانشناختى) يعنى گاهى گزاره علمى از راه مشاهده يا به وسيله قرائن ديگر مثل بديهى مىگردد. همچون «حركت زمين» كه در عصر ما مثل بديهى شده است. همان طور كه گاهى انسان به وسيله قرائن خارجى يا دلايل عقلى كه مطلب را پشتيبانى مىكند، در مورد يك گزاره علمى به قطع مىرسد.
در تفسير علمى بين علوم تجربى قطعى و نظريههاى ظنّى علوم تجربى تفاوت گذاشته مىشود. و استفاده از نوع دوم در تفسير علمى قرآن صحيح نيست، چرا كه نظريههاى ظنّىِ علوم گاهى صدها سال در حوزه علم مىماند سپس تغيير مىكند،87 پس نمىتوان تفسير قرآن را بر آنها بنا نهاد.
در قرآن كريم بيش از 1322 آيه وجود دارد كه به مطالب علمى و طبيعت و انسان و... اشاره دارد.88 كه اين آيات حداقل سه گانه است:
اول: اشارات علمى به پديدههاى طبيعى مثل حيوانات و طبيعت.89 كه به ظاهر نكته شگفتانگيز يا اعجازآميز را در بر ندارد. ولى همين اشارات علمى توجه انسان را به طبيعت و كيهان و... جلب كرده و زمينه ساز پيشرفت علوم تجربى در جهان اسلام شده است.
دوم: اشارات شگفتانگيز علمى قرآن، يعنى آياتى كه به مطالب علمى ويژهاى اشاره مىكند صدور آنها از يك فرد درس ناخوانده در محيط جزيرة العرب در صدر اسلام بسيار بعيد بوده است، براى مثال اشارات قرآن به حركت زمين90 كه بر خلاف هيئت بطلميوسى و ديدگاه مشهور كيهانشناسى در آن عصر بوده است.
البته اينگونه موارد اعجاز علمى قرآن به شمار نمىآيد چرا كه مثلاً در مورد حركت زمين ديدگاه غير مشهور در يونان قبل از اسلام وجود داشته است.91
سوم: اشارات اعجازآميز علمى قرآن، يعنى گاهى قرآن كريم به زوجيت عام موجودات،92 نيروى جاذبه،93 حركتهاى خورشيد،94 مراحل آفرينش انسان95 و لقاح ابرها96 اشاره كرده كه تا قرنها بعد از اسلام كسى از اين حقايق علمى با خبر نبوده است، اين اشارات نوعى رازگويى و اخبار غيبى قرآن به شمار مىآيد. تفسير علمى قرآن شرحى بر همين اشارات علمى قرآن است.
هر چند كه اشارات علمى زيادى در قرآن كريم وجود دارد، و حتى قرآن خود را بيان كننده همه چيز معرفى مىكند، «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل /89) اما همه علوم بشرى در ظواهر آن وجود ندارد چرا كه چنين ادعائى خلاف بداهت است و آيه شريفه نيز قيد لُبى دارد يعنى هر چيزى كه در رابطه با هدايت بشر است در قرآن موجود است.97
بنابراين همانطور كه گذشت استخراج علوم از قرآن صحيح نيست چون مبناى آن «وجود همه علوم در ظواهر قرآن است» و اين مبنا مخدوش است.98
قرآن كريم بارها انسانها را به دانش افزايى فرا خوانده است، و يا دانشمندان را تشويق و تمجيد كرده است.99 و همانطور كه گذشت در موارد متعددى مطالب اعجازآميز يا شگفتآميز علمى بيان كرده است، قرآن كريم هيچگاه سر ستيز با علم و عالمان راستين نداشته است بلكه رابطه قرآن و علم سازگارانه و مثبت است. و تفسير علمى قرآن نوعى توضيح همين مبناست.
البته برخى تعارضات ظاهرى و ابتدائى بين قرآن و علم ادعا يا توهم شده كه با تأمل و دقت در آيات و علوم، بر طرف مىشود، و تعارض مستقر و حقيقى بين قرآن وعلم وجود ندارد. و همين مطلب نيز در ضمن تفسير علمى روشن مىشود.
در قرآن مكرر بيان شده كه اين كتاب براى هدايت مردم،100 و خارج ساختن آنان از تاريكىها به سوى نور است،101 بنابراين اگر اشارات علمى در قرآن وجود دارد در همين راستاست يعنى اشارات علمى قرآن گاهى به عنوان نشانههاى خدا102 و گاهى به عنوان شواهد معاد103 بيان شده است پس بيان مطالب علمى هدف اصلى قرآن نيست و قرآن كتاب كيهانشناسى و فيزيك و... نيست.
در روشهاى تفسيرى دو گونه شرايط و معيار وجود دارد: يك قسم، شرايط و معيارهايى عام كه بايد در تمام روشهاى تفسيرى مراعات شود؛ و قسم دوم، شرايط و معيارهاى خاصّى كه بايد در هر روش تفسير خاص رعايت گردد. در اين جا هدف ما بيان شرايط و معيارهاى قسم دوم است، اما براى يادآورى، به قسم اول نيز اشاره مىكنيم.
اين معيارها شامل شرايط مفسّر و تفسير مىشود كه ما آنها را در دو دسته خلاصه مىكنيم:
1 - تفسير علمى توسط مفسّرى صورت پذيرد كه داراى شرايط لازم باشد؛ يعنى آشنايى با ادبيات عرب، آگاهى به شأن نزول آيه، آشنايى با تاريخ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و صدر اسلام در حدودى كه به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن؛ مانند ناسخ و منسوخ، مراجعه به احاديث و اصول فقه، آگاهى از بينشهاى فلسفى، علمى، اجتماعى و اخلاقى، پرهيز از هرگونه پيش داورى، تطبيق و تحميل، آشنايى با تفسير و عدم تقليد از مفسّران.104
2 - معيارهاى تفسير معتبر در آن رعايت شده باشد؛ مانند: پيروى از روش صحيح تفسير، عدم منافات تفسير با سنّت قطعى، پرهيز از پيش داورى غير ضرورى، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حكم قطعى عقل و استفاده از منابع صحيح در تفسير كه لازم است اين معيارها در تفسير علمى نيز رعايت گردد.105
3 - پرهيز از تفسير به رأى و استقلال رأى در تفسير قرآن؛ يعنى مفسّر بايد قبل از تفسير، به قرائن عقلى و نقلى مراجعه كرده و پس از در نظر گرفتن آنها اقدام به تفسير كند.
1 - تفسير علمى به وسيله علوم تجربى قطعى صورت پذيرد.
در اين مورد در مبحث علم، مقصود از قطعى بودن علوم تجربى را توضيح داديم، و در اين جا اضافه مىكنيم كه:
يك. اگر علوم تجربى يقينى و قطعى بود، مىتوان قرآن را بر اساس آن تفسير كرد.
دو. اگر مطالب علوم تجربى به صورت نظريههاى پذيرفته شده در علم باشد، مىتوان به صورت احتمالى بيان كرد كه شايد اين آيه اشاره به اين مطلب علمى باشد. اما نمىتوان به طور قطعى مطلبى را به قرآن نسبت داد؛ چرا كه اين علوم قطعى نيست.
سه. اگر مطالب علوم تجربى به صورت فرضيههاى احتمالى در علم باشد و هنوز مورد پذيرش عام جامعه علمى قرار نگرفته و قطعى نيز نشده است، نمىتوان قرآن را با آنها تفسير كرد؛106 چرا كه اين فرضيهها در معرض تغيير است و همان اشكالاتى را كه مخالفان تفسير علمى مىكردند در پى دارد.107
2 - دلالت ظاهر آيه قرآن بر مطالب علوم تجربى مورد، نظر روشن باشد و تحميلى بر آيه صورت نگيرد؛ يعنى در تفسير علمى بايد تناسب ظاهر آيه با مسائل علمى مورد نظر رعايت شود، به طورى كه معانى الفاظ و جملات آيه با مسائل علمى همخوان باشد و نياز به تحميل نظر بر آيه نباشد. به عبارت ديگر، در تفسير علمى به نحوى عمل شود كه نياز به توجيه و تفسيرهاى مخالف ظاهر پيدا نكنيم.108
3 - استفاده از گونه صحيح تفسير علمى؛ يعنى استخدام علوم در فهم علوم و تبيين و تفسير قرآن، و پرهيز از گونههاى ناصحيح همچون؛ استخراج علوم از قرآن و تطبيق و تحميل نظريههاى علمى بر قرآن.
تذكر 3: برخى از صاحب نظران معيارهاى ديگرى براى تفسير علمى ذكر كردهاند از جمله:
- تفسير آيات مطابق معناى نظم قرآن باشد.
- قرآن را در معرض نظريات علمى متضاد قرار ندهد.
- مفسّر در پى اثبات اشارات علمى قرآن به وسيله نظريات علمى باشد.
- آيات قرآن را اصل و محور تفسير قرار دهد، (نه مطالب علمى را)
- مفسّر ملتزم به معانى لغوى عرب در آيات باشد.
- تفسير علمى با مطالب شرعى مخالف نباشد.
- تفسير علمى مطابق آيه باشد نه كمتر و نه زيادتر
- تأليف و تناسب آيات و وحدت موضوعى آنان رعايت گردد.109
البته برخى از معيارهاى فوق به نوعى به يكى از معيارهاى سه گانه پيشين باز مىگردد، و برخى ديگر، از شرايط عامّ تفسير است.
1 - در قرآن كريم حدود 1332 آيه وجود دارد كه به مطالب علمى اشاره دارد110 و استخدام علوم در تفسير قرآن موجب تبيين اشارات علمى قرآن شده، و ما را در تفسير، تبيين و فهم بهتر آيات كمك مىكند؛ براى مثال وقتى قرآن از زيان و منافع شراب سخن مىگويد «قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (بقره /219) يافتههاى علوم پزشكى اين آيه را توضيح مىدهد و مقصود خدا را از منافع و مضار تبيين مىكند، تفسير روشنى از آيه در اختيار ما مىگذارد.
بلكه گاهى تفسير برخى آيات قرآن بدون كمك گرفتن از علوم جديد بسيار مشكل مىشود. براى مثال: فهم و تفسير آيات 14-12 سوره مؤمنون و آيه 5 سوره حج نياز مبرم به استفاده از علوم پزشكى دارد. و همان طور كه براى فهم لغات آيه از علم لغت استفاده مىكنيم، براى فهم مراحل خلقت انسان نيز از علم جنينشناسى استفاده مىكنيم.
2 - تفسير علمى قرآن در برخى موارد مىتواند اعجاز علمى قرآن را اثبات كند؛111 يعنى قرآن كريم چهارده قرن قبل مطلبى علمى را بيان كرده كه براى انسان آن عصر كشف نشده بوده است و مردم از آوردن مِثلِ آن عاجز بودهاند و اكنون پس از قرنها بهطور قطعى به وسيله علوم تجربى كشف گرديده است.
از اين مطلب استفاده مىشود كه قرآن معجزهاى الهى است كه نمىتواند كلام بشرى باشد.
در مورد اعجاز علمى قرآن به آياتى در مورد زوجيّت عام موجودات (و زوجيّت گياهان)،112 نيروى جاذبه،113 حركت خورشيد،114 فلسفه حرمت شراب خوارى،115 مراحل خلقت انسان،116 لقاح ابرها و گياهان117 و... استدلال شده است.118
آقاى راترود ويلانت، نيز در اين مورد مىنويسد:
«هواداران تفسير علمى در صدد اثبات اين معنا هستند كه قرآن چندين قرن نسبت به عالمان جهان غرب تقدم دارد چرا كه مطالبى را در آن زمان متذكر شده كه ]پس از گذشت چند قرن[ تازه عالمان غربى آنها راكشف مىنمايند. اكثر شيفتگان تفسير علمى اين برترى زمانى قرآن در زمينه معرفت علمى را به عنوان نمونه بارزى از اعجاز قرآن تلقى كرده و همواره در براهين و مجادلات علمى خود در برابر غرب بر اين بعد اعجاز و تقليد ناپذيرى قرآن تاكيد مىورزند».119
3 - تفسير علمى قرآن سبب افزايش ايمان مردم مسلمان و گرايش غير مسلمانان به قرآن و اسلام مىشود؛ يعنى هنگامى كه ثابت شد قرآن اشارات علمى دارد كه قرنها قبل از كشفيات علوم تجربى آنها را بيان كرده است، ايمان مسلمانان و به ويژه جوانان نسبت به صدق قرآن بيشتر مىشود؛ همان طور كه مخالفان قرآن در برابر آن سر تسليم فرود مىآورند و به عظمت آن اعتراف مىكنند.
از اين رو است كه مىبينيم برخى دانشمندان غربى، همچون «موريس بوكاى» در كتاب «مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم» به بررسى مطالب علمى قرآن، تورات و انجيل پرداخته است و در موارد متعدّدى اعتراف مىكند كه تورات و انجيل با يافتههاى علوم تجربى مخالف است، اما قرآن مطالب مخالف علم ندارد، بلكه در اين مورد مطالب اعجازآميزى بيان كرده است.120
4 - نظريهپردازىهاى علمى قرآن: همانطور كه قبلاً اشاره شد يكى از ثمرات برداشتهاى علمى از قرآن پديد آمدن نظريههاى نو در زمينه علوم طبيعى - مثل وجود موجودات زنده در آسمان، (شورى /29) - و در زمينه علوم انسانى - مثل ديدگاه اقتصاد بدون ربا - است.
5 - جهت دهى به علوم انسانى: همانطور كه قبلاً اشاره شد يكى از ثمرات برداشتهاى علمى از قرآن پيدايش مبانى جديد براى علوم انسانى است كه موجب جهتدهى جديد به اين علوم مىگردد.
براى مثال: همانطور كه قبلاً اشاره شد يكى از ثمرات برداشتهاى علمى از قرآن پيدايش مبانى جديد بارى علوم انسانى است كه موجب جهت دهى جديد به اين علوم مىگردد.
براى مثال: رعايت اصل اساسى عدالت در اقتصاد و توجه به اصل فقر زدايى در اقتصاد و مديريت و نيز رعايت اخلاق اسلامى در مديريت و نيز توجه به دو بعدى بودن شخصيت انسان (روح و جسم) در روانشناسى و با توجه به خدا محورى به جاى انسان محورى (اومانيسم) علوم انسانى مىتواند، مبانى جديدى براى اين علوم بوجود آورد و جهت جديدى به آنها بدهد به طورى كه علوم انسانى جديدى در جهان پديد آيد.
1 - علوم تجربى، غالباً قطعى نيست و نظريات و تئورىهاى آن، متزلزل است و بعد از مدّتى تغيير مىيابد و اگر قرآن را با علوم متزلزل و غير قطعى تفسير كنيم؛ پس از مدّتى كه آن نظريهها تغيير كرد، مردم در مورد بيانات قرآنى شك كرده و ايمان آنها متزلزل مىگردد؛ براى مثال، اين كه بعضى افراد قرآن را با هيئت بطلميوسى تفسير كردند و افلاك نه گانه را با آيات قرآن تطبيق نمودند و پس از قرنها آن نظريه باطل شد، موجب گرديد تا بعضى گمان كنند علم هيئت جديدى (كپرنيكى) با قرآن در تعارض است.121
2 - تفسير علمى در بسيارى موارد به تفسير به رأى منجر مىشود؛ زيرا افرادى كه در صدد تفسير علمى قرآن هستند، به دلايل متعدّدى كه در ذيل مىآيد، به دام اين مسأله گرفتار مىآيند:
الف( بعضى افراد تخصّص كافى در قرآن و تفسير آن ندارند و بدون داشتن شرايط يك مفسّر، اقدام به تفسير علمى قرآن مىكنند و اين، يكى از مواردى است كه افراد به دام تفسير به رأى مىافتند.
ب( برخى افراد مغرض، ممكن است با استفاده از آيات ناظر به علوم مختلف، بخواهند نظريات خود را اثبات كنند كه گاهى اين نظريات، انحرافى و حتى الحادى است، ولى اين كار را با استفاده از تفسير علمى قرآن سامان مىدهند كه موجب تحميل نظرات بر قرآن مىشود كه از مصاديق بارز تفسير به رأى است؛ براى مثال، كسانى سعى مىكنند حقايق غيبى و ماوراى طبيعى قرآن را به مسائل محسوس ربط بدهند و تا آن جا پيش مىروند كه مىگويند: منظور قرآن از ملائكه، همان ميكرب هاست كه جان انسانها را مىگيرد.122 و يا در جاى ديگر، قابيل را حمل بر دو دوره جامعه بى طبقه و جامعه فئوداليزمى (ارباب و رعيتى) مىكنند، تا با مراحل تكامل جامعه در مكتب ماركسيسم مطابقت كند.123
ج( برخى افراد مىخواهند همه علوم را از قرآن استخراج كنند (همانطور كه مورد غزالى گذشت) و در اين رابطه هر مطلبى علمى را با قرآن تطبيق و گاهى تحميل مىكنند كه موجب تفسير به رأى مىشود. در حالى كه بيان شد مبناى اين ديدگاه مخدوش است.
3 - تفسير علمى قرآن گاهى به تأويل غير جايز منتهى مىشود؛ چنانچه بعضى افراد براى تفسير علمى قرآن، از حدود ظواهر الفاظ و آيات مىگذرند و هر كدام از آيات را كه با يك نظريه، يا قانون علمى (كه مورد نظر آنهاست) منافات و تعارض دارد، تأويل مىكنند تا بتوانند آن نظريه را، به قرآن نسبت دهند.124 به عبارت ديگر نظريههاى اثبات نشده علمى را به قرآن تحميل مىكنند كه نوعى تغيير به رأى است.
نمونه جالب اين نوع تاويلات، در مورد نظريه تكامل انواع داروين صورت گرفته است. يك نفر، كتابى مىنويسد با پيش فرض پذيرش نظريه تكامل و هر آيهاى كه موافق نظريه تكامل است مىآورد، سپس آيات مخالف را تأويل مىكند بر خلاف ظاهر آيات، آنها را با نظريه تكامل وفق مىدهد و شخص ديگر، كتابى مىنويسد با پيش فرض ردّ نظريه تكامل و آيات مخالف را مىآورد، سپس آيات موافق نظريه تكامل را به نظر خود بر مىگرداند و مرتكب تأويل مىگردد؛125 و هر دو هم، نظر خود را به قرآن نسبت مىدهند و گاهى بر آن اصرار مىورزند.
نمونه ديگر آن را در بحث «عرش» و «كرسى» و تأويل آنها، به فلك هشتم و نهم مىتوان ديد، چنانچه نمونه ديگر آن در تأويل قصه ابراهيم، حيات و مرگ جامعهها در تفسير المنار ملاحظه شد.126 و شايد مقصود علاّمه طباطبايى نيز از «تطبيق» ناميدنِ تفسير، همين تحميل و تأويل آيات باشد.127
4 - تفسير علمى قرآن و آوردن مطالب علمى زياد، در لابهلاى تفسير قرآن، موجب مىشود كه مقصد اصلى آن كه تربيت، تزكيه انسان و هدايت اوست، فراموش گردد؛ چنانچه پارهاى از تفسيرهاى جديد (مثل طنطاوى) اين گونه عمل كردهاند؛ بر اين اساس، بهتر است از تفسير علمى قرآن، چشم پوشى كرده و مقاصد اصلى را در تفسير ذكر كنيم. به عبارت ديگر، تفسير علمى موجب سوء فهم، از ذات قرآن و وظيفه آن مىشود (چون با بيان مطالب علمى قرآن، گاهى هدف اصلى آن كه تربيت انسان است، فراموش مىگردد) و گمان مىشود كه قرآن تنها براى بيان علوم آمده است.128
5 - تفسير علمى موجب مىشود كه حقايق قرآنى مَجاز شود و بلاغت آن مخدوش شود؛ يعنى معانى اصلى خود را زا دست بدهد (و قرآن بر اساس لغت عرب صدر اسلام معنا نشود؛ پس تفسير علمى صحيح نيست. دكتر ذهبى در اين مورد مىنويسد: «از نظر لغوى تفسير علمى معقول نيست؛ زيرا الفاظ در طول قرون و اعصار، معنايشان تغيير مىكند و معانى لغوى، شرعى و اصطلاحى، پديد مىآيد و بسيارى از اين معانى جديد است كه در صدر اسلام نبوده است، با اين حال آيا مىتواند معقول باشد خداوند كه با همان الفاظ، اين معانى را كه نسلها بعد، پيدا شده اراده كرده باشد؟ اين مطلب را كسى قبول نمىكند، مگر آن كه عقل خود را انكار كند.»129
آرى اگر تفسير علمى را بپذيريم، بلاغت قرآن، مخدوش مىشود؛ زيرا بلاغت عبارت از مطابقت كلام با مقتضاى حال است؛ در حالى كه طبق تفسير علمى بايد بگوييم كه خداوند، معانى و مفاهيمى را كه از الفاظ قرآن، اراده كرده، عربها به آن معانى جاهل بودهاند و اين موجب مىشود كه يكى از خصايص مهم قرآن )بلاغت و مراعات حال مخاطب را) از آن سلب كنيم.130
البته همانطور كه در بيان ديدگاههاى موافقان و قائلان به تفصيل علمى گذشت، اين آسيبها قابل پيشگيرى است، چون اكثر اشكالات به دو گونه «استخراج علوم از فهم قرآن و تحميل نظريههاى علمى بر قرآن» وارد مىشود، بنابراين اگر مفسّر قرآن از گونه استخدام علوم قطعى تجربى در فهم قرآن استفاده كند، اكثر اشكالات و آسيبهاى فوق بر طرف مىشود و همانطور كه گذشت تفسير علمى مبانى و معيارهايى دار كه لازم است مفسّر قرآن آنها را رعايت كند، كه اگر بر طبق آنها تفسير علمى صورت گيرد، برخى ديگر از آسيبها بر طرف مىشود.
به عبارت ديگر استفاده از علوم قطعى تجربى، آسيب اول را بر طرف مىسازد، و تفسير علمى توسط مفسّر داراى شرايط و استفاده از گونه صحيح تفسير علمى آسيب دوم و سوم را برطرف مىسازد، و رعايت اعتدال در استفاده از روش تفسير علمى، آسيب چهارم را برطرف مىسازد.
البته سوء استفاده از روشهاى تفسيرى يا افراط و تفريط برخى مفسّران در مورد روش خاص تفسيرى مخصوص تفسر علمى نيست و اين آسيب كم و بيش در بقيه روشهاى تفسيرى نيز وجود دارد كه با رعايت اعتدال و ضوابط تفسير و مفسّر، مشكل بر طرف يا كمتر مىشود.
در هر صورت تفسير علمى خلاف بلاغت قرآن نيست و موجب مجاز نمىشود چرا كه قرآن براى يك زمان و مردم خاص نازل نشده است و الفاظ و مفاهيم قرآنى در هر عصرى مصاديق جديدى پيدا مىكند مثل واژه «عمد» در آيه «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (رعد /2) كه به معناى ستونهاست ولى در طول زمان مصاديق متعددى مثل ستون خيمه و ستونهاى فولادى و نيروهاى ستون مانند مثل نيروى جاذبه پيدا كرده است. بنابراين كشف مصاديق جديد آيات و تبيينهاى جديد دليل عظمت قرآن و اوج بلاغت آن است كه محصور در زندان زمان نيست. البته ممكن است برخى افراد بر خلاف معناى لغوى مطالب را بر قرآن تحميل كنند كه اين خلاف لغت و بلاغت خواهد بود.
از مجموع مطالبى كه گذشت روشن شد كه تفسير علمى يكى از روشهاى تفسير قرآن است كه استفاده از آن براى فهم و تفسير آيات علمى قرآن ضرورى است، اين روش تفسيرى گونههاى متعددى دارد كه استخراج علوم از قرآن و تحميل نظريههاى علمى بر قرآن صحيح نيست چون منتهى به تفسير به رأى مىشود ولى استخدام علوم در فهم و تفسير قرآن صحيح است، در ضمن روشن شد كه تفسير علمى امتيازات خاصى همچون فهم بهتر آيات علمى قرآن و اثبات اعجاز علمى را دارد ولى آسيبهايى نيز داشته است كه اگر آن معيارهاى آن رعايت شود و از گونه صحيح تفسير علمى (استخدام علوم قطعى تجربى در فهم قرآن) استفاده شود غالب آسيبها برطرف شود.
1 - نك: راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، تاج العروس، ماده فسر و طباطبائى، محمد حسين، الميزان، 4/1، سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، 192/2، طبرسى، مجمع البيان، 13/1 و...
2 - EXPRIMENTAL SCINCES.
3 - NATURAL SCINCES.
4 - HUMANITTES.
5 - التفسير و المفسّرون، 474/2.
6 - ذهبى، مناهج تجديد، امين الخولى /287؛ همين تعريف را سيد محمد ايازى در المفسّرون حياتهم و منهجهم، ص 93 آورده است.
7 - Rotraud wielandt, Exegesis of the Quran: Early Modern and contemporary. In Excyclopadia of the Quran v:2, PP.124-141.
8 - اصول التفسير و قواعده، عبدالرحمن العك، ص 217.
9 - اتجاهات التفسير فى القرآن الرابع عشر، 549/2.
10 - رفيعى محمدى، ناصر، تفسير علمى قرآن، 140/1.
11 - براى توضيح بيشتر نك: در آمدى بر تفسير علمى قرآن، از نگارنده، ص 274 و ص 378.
17 - 12 نفر مرد و تعداد اندكى زن سواد خواندن و نوشتن داشتند. (فتوح البلدان، 580/3).
13 - بقره /23.
14 - رعد /2 به بعد؛ يس /38 به بعد و...
15 - جرجى زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، 153/2.
16 - البتّه در برخى احاديث اهل بيتعليه السلام نيز نكات علمى در تفسير آيات قرآن آمده است. مثلاً در مورد تعداد 360 مشرق و مغرب در معارج /40 (معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 221) و نام سيارات در تكوير /15-16 (مجمع البيان، 677/1) و... كه يكى از موارد تفسيرى اهل بيتعليهم السلام به شمار مىآيد، ولى تفسير علمى مصطلح نيست چون از يافتههاى علمى در تفسير قرآن استفاده نشده است، بلكه اهل بيتعليهم السلام اسرار علمى آيه را با كمك علم امامت بيان كردهاند كه اين جزئى از تفسير روايى مىشود.
17 - نك: ادامه همين مقاله، مبحث تاريخچه تفسير علمى.
18 - نك: ادامه همين مقاله، تاريخچه تفسير علمى.
19 - آقاى راترود ويلانت، در مقاله تفسير قرآن در دوره جديد و معاصر، به نمونههايى از اين موارد در تفسيرهاى سيد احمد خان هندى اشاره مىكند كه موجب تأويل و انكار معجزاتى مثل معراج قيامت و تفسير «جن» به افراد بدوى جنگل نشين شد. (دائرة المعارف قرآن ليدن، همان) و نيز جن به ميكرب تفسير گرديد. (محمد عبده، تفسير عم جزء، ص 158).
20 - نك: الميزان، 7-8/1.
21 - نك: رسائل ابن سينا، ص 124-125 چاپ هند 1908؛ التفسير و المفسّرون، دكتر ذهبى، 426/2.
22 - غزالى، احياء علوم دين، 289/1 (باب رابع از ابواب آداب تلاوت قرآن).
23 - غزالى، جواهر القرآن، فصل پنجم، ص 25.
24 - فخر رازى، مفاتيح الغيب، 94/2.
25 - نك: التفسير و المفسّرون، دكتر ذهبى، 478-182/2 و التفسير العلمى للقرآن، احمد عمر ابوحجر، ص 159.
26 - البرهان فى علوم القرآن، 181/2.
27 - نك: الاتقان، 271-282/2 و الاكليل فى استنباط التنزيل، ص 2.
28 - در اين مقطع زمانى ابواسحاق شاطبى (م 790 ق) زندگى مىكرده كه از مخالفان تفسير علمى شمرده شده است. ديدگاههاى او در بخش مخالفان تفسير علمى ذكر خواهد شد.
29 - مجلسى، باقر، بحارالانوار، 5/57.
30 - صدرالدّين شيرازى، محمد بن ابراهيم، تفسير القرآن الكريم، 289-293/2.
31 - شرح منظومه، ص 269 (قسمت فلسفه)
32 - كواكبى، سيد عبدالرحمن، طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد ص 43-46.
33 - خرمشاهى، بهاء الدين، تفسير و تفاسير جديد، صص 59-71؛ تاريخ نهضتهاى دينى، اسلامى معاصر، ص 143-146.
34 - بقره /67-72.
35 - طنطاوى، الجواهر فى تفسير القرآن، 84-89/1.
36 - شهرستانى، اسلام و هيئت، ترجمه خرمشاهى، ص 110.
37 - همان.
38 - كلام ايشان در تعريف تفسير علمى گذشت. (نك: الميزان، 7/1).
39 - ما در كتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» (انتشارات كتاب مبين، 1380 ش) كه در دو مجلد چاپ شد ادّعاهاى اعجاز علمى را در حدود 300 آيه قرآن مورد بررسى قرار داديم و شش مورد را پذيرفتيم و بقيه را رد كرديم.
40 - مثالها و نمونههاى آنان گذشت.
41 - نمونههاى مطالب اين افراد گذشت.
42 - القرآن و العلم الحديث، ص 156.
43 - المنار، 458/2.
44 - همان، 55/1.
45 - كلام ايشان در تعريف تفسير علمى گذشت (نك: الميزان، 7/1).
46 - التفسير و المفسّرون، 458/2، به نقل از الموافقات، 69-76/2 (با تلخيص).
47 - همان منبع، ص 488 (با تلخيص).
48 - همان منبع، ص 489.
49 - شمارههاى 407 و 408، مجله الرساله، سال 1941 ميلادى به نقل از التفسير العلمى فى الميزان، ص 299-302، تأليف احمد عمر ابو حجر (چاپ دار القتيبه).
50 - التفسير و المفسرّون، 491-494/2، چاپ دوم، سال 1976 م (چاپ دار الكتب الحديث، با تلخيص، ترجمه و تصّرف در عبارات).
51 - التفسير العلمى فى الميزان، ص 297 به بعد.
52 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، 260/1.
53 - نك: فى ظلال القرآن، 261-263/1.
54 - عبدالعزيز، اسماعيل، الاسلام و الطب الحديث، با مقدّمه شيخ مراغى، ص 5، به نقل از التفسير و المفسّرون، 519/2.
55 - الدروس الدينية، ص 61-64، نقل از التفسير العلمى فى الميزان، ص 231.
56 - التفسير العلمى فى الميزان، ص 113 (چاپ اول 1991 م 1411 قمرى، دار القتيبه، بيروت).
57 - همان منبع، ص 118.
58 - الميزان، 7-8/1، با تلخيص و ترجمه
59 - الميزان، 279/14 (چاپ اسماعيليان).
60 - الميزان، 382/18.
61 - تفسير نمونه، 568/15 275/12 410/11 131/1.
62 - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير به رأى، ص 69-79.
63 - مجله پيام قرآن، پيش شماره، ص 48 (انتشارات دارالقرآن كريم قم).
64 - التمهيد، 31/6 به بعد.
65 - درآمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 340.
66 - سبحانى، جعفر، تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، تنظيم سيّد هادى خسروشاهى، ص 315.
67 - برهان رسالت، ص 253-283 (چاپ انتشارات كتابخانه صدر تهران 1398 ه.ق).
68 - ديدگاههاى اين گروه در مبحث تاريخچه گذشت.
69 - ابوحامد غزالى، جواهر القرآن، ص 27، فصل پنجم.
70 - التفسير و المفسّرون، 481/2؛ به نقل از ابن ابى الفضل مرسى.
71 - البرهان فى علوم القرآن، 2، ص 181-182.
72 - ر.ك: التفسير و المفسّرون، 2، ص 454 تا 495.
73 - عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص 156.
74 - ر.ك: مقدمه تفسير الميزان، 6/1 به بعد.
75 - دكتر اريك - اوبلاكر، فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضايى، ص 45-48.
76 - همان، ص 45-48.
77 - براى اطلاع از مثالهاى بيشتر: نك: رضائى اصفهانى، محمد على، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن و درآمدى بر تفسير علمى قرآن.
78 - نك: تفاسير قرآن ذيل آيه 29/ شورى مثل نمونه، الجواهر الطنطاوى و قرآن و علم امروز، عبدالغنى الخطيب.
79 - نك: تاريخچه زمان، استفن هاوكينگ، ترجمه داد فرما، ص 58.
80 - نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، دكتر محمد على رضائى اصفهانى، 142/1 به بعد.
81 - نك: رازهاى آسمانهاى هفت گانه، ايمان مرادى، هفت آسمان، محمد باقر بهبودى و پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، دكتر محمد على رضائى اصفهانى، 126/1 به بعد.
82 - نك: خلقت انسان، يداللَّه سحابى در اثبات تكامل، و نظريه تكامل از ديدگاه قرآن از مسيح مهاجرى در ردّ تكامل.
83 - نك: تكامل در قرآن، على مشكينى؛ پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، دكتر محمد على رضائى اصفهانى، جلد دوم و...
84 - در اين موارد نك: قرآن و روانشناسى، محمد عثمان نجاتى، مبانى اقتصاد اسلامى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، نظام سياسى اسلام، نوروزى، مديريت اسلامى، محمد حسن نبوى و...
85 - در اين مورد اشكالات متعددّى به نحوه استقراى ناقص علوم شده است و پاسخهايى نيز داده شده است. (نك: مبانى فلسفه، دكتر على اكبر سياسى، ص 210-244؛ علم و دين، ايان باربور، ترجمه خرمشاهى، ص 3 و ص 213-214؛ الاسس المنطقيه للإستقراء، شهيد صدر، ص 135 و ص 383-400؛ درآمدى بر تفسير علمى قرآن، نگارنده، ص 185-200).
86 - اين ديدگاه پوپر (متوفّى - 1373 ش) است، نك: حدسها و ابطالها و منطق اكتشافات، تأليف پوپر، ترجمه احمد آرام؛ درآمدى بر تفسير علمى قرآن، از نگارنده، ص 200-204.
87 - همچون نظريه بطلميوسى (ptoemaos - قرن دوم ميلادى( در مورد اين كه زمين مركز جهان است و خورشيد و ستارگان در هفت فلك به دور آن مىچرخند. اين نظريه حدود چهارده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. سپس توسط كپلر و كپرنيك و گاليله دگرگون شد و ديدگاه كنونى (يعنى حركت زمين به دور خورشيد) جاى آن را گرفت.
88 - الحبّال، محمد جميل و مقداد مرعى الجوارى، العلوم فى القرآن، ص 35-36.
89 - نك: غاشيه /17 و نحل /5-14 و...
90 - نحل /89.
91 - اولين بار فيثاغورث سپس فلوته خوس و ارشميدس به حركت زمين معتقد شدند (شهرستانى، سيد هبة الدين، اسلام و هيئت، ص 44).
92 - يس /36.
93 - رعد /2 و لقمان /10.
94 - يس /38.
95 - حج /5، مومنون /12-14.
96 - حجر /22.
97 - برخى از مفسّران تصريح كردهاند كه مقصود آيه 89 /نحل بيان مسائل هدايتى است از جمله: الميزان، 325/14؛ مجمع البيان، 298/4؛ كشاف، 21/2 و 31.
98 - در اين مورد ذيل مباحث آينده همين مقاله مطالب تكميلى بيان مىشود.
99 - زمر /9، فاطر /28، مجادله /11 و...
100 - نك: بقره /2 و 97 و 185، آل عمران /138، اعراف /203، يونس /57 و...
101 - ابراهيم /1.
102 - نك: رعد /2-4.
103 - نك: حج /5.
104 - ر.ك: سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، و نگارنده، در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 53-74.
105 - همان.
106 - در قضاياى علمى چند احتمال وجود دارد:
الف) قضيه علمى كه يقين مطابق واقع مىآورد؛ چرا كه تجربه علمى همراه با دليل عقلى است (و به مرحله بداهت رسيده باشد).
ب( قضيه علمى يقين به معناى اعم مىآورد؛ يعنى اطمينان حاصل مىشود، ولى احتمال طرف مقابل به صفر نمىرسد، چنانچه بيشتر قضاياى اثبات شده علوم تجربى اين گونه است.
ج( قضيه علمى، به صورت تئورى يا نظريه ظنّى باشد كه هنوز به مرحله اثبات نرسيده است. بنابراين در صورت نخست (الف) تفسير علمى جايز است؛ زيرا قرآن وعلم قطعى (كه به قطع عقلى بر مىگردد) تعارضى ندارد، بلكه قرائن قطعى «نقلى، عقلى و عملى» براى تفسير قرآن لازم است. بنابراين، در صورت دوم (ب) تفسيرعلمى، اگر به صورت احتمال ذكر شود، صحيح به نظر مىرسد. براى مثال گفته شود: چون ظاهر قرآن، با حركت انتقالى خورشيد، مطابق است به احتمال قوى منظور قرآن، همين حركت است. و در صورت سوم (ج) هم تفسير علمى صحيح است؛ زيرا همان اشكالاتى را پديد مىآورد كه مخالفان تفسير علمى مىگفتند؛ مانند انطباق قرآن با علوم متغير، شك كردن مردم در صحت قرآن و...
107 - مضمون اين معيار را آيت اللَّه مكارم شيرازى در كتاب قرآن و آخرين پيامبر، ص 147 آوردهاند و در كلمات بسيارى از قائلان به تفسير هم وجود داشت.
108 - همان. و نيز عبدالرحمن العك، اصول التفسير و قواعده، ص 224؛ عميد زنجانى، مبانى و روش تفسير قرآن، ص 256.
109 - عبدالرحمن العك، اصول التفسير و قواعده، ص 224.
110 - الحبال، محمد جميل و مقداد مرعى الجوارى، العلوم فى القرآن، ص 35-36.
111 - نك: معرفت، محمد هادى، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، 443/2.
112 - يس /36.
113 - رعد /2؛ لقمان /10.
114 - يس /38.
115 - بقره /219.
116 - حج /5؛ مؤمنون /12-14.
117 - حجر /22.
118 - نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، از نگارنده.
119 - راترود ويلانت، مقاله «تفسير قرآن در دوره جديد و معاصر»، دائرة المعارف قرآن ليدن (پيشين)
120 - The Bible the Quran and Science. Maurice Bucaille اين كتاب چند بار به فارسى و به عربى ترجمه شده است. نام ترجمههاى فارسى و عربى آن به اين قرار است:
- حبيبى، حسين، عهدين، قرن و علم، انتشارات سلمان، 1357
- دبير، ذبيح اللَّه، مقايسهاى ميان تورات، انجيل و قرآن و علم، انتشارات فرهنگى و اسلامى، 1365؛
- التوراة و الانجيل و القرآن و العلم الحديث؛
- دراسة الكتب المدرسة فى ضوء المعارف الحديثة.
121 - ذهبى، التفسير و المفسّرون، 491-194/2.
122 - دروسسنن كائنات، 451، بهنقل از التفسيرالعلمى فى الميزان، احمد عمر ابوالحجر، ص 228.
123 - ناصر مكارم شيرازى، تفسير به رأى، ص 78.
124 - البته اين گونه تأويلهاى غير جايز، تحميل بر قرآن و نوعى تفسير به رأى است.
125 - براى اطلاع بيشتر، ر،ك: مسيح مهاجرى، نظريه تكامل از ديدگاه قرآن؛ على مشكينى، تكامل در قرآن؛ يداللَّه سحابى، خلقت انسان در بيان قرآن.
126 - مبحث ديدگاهها به نظريه بوعلى سينا، علاّمه مجلسى و رشيد رضا در المنار، مراجعه شود.
127 - الميزان، 6/1.
128 - فى ظلال القرآن، 261-263/1 (با تصّرف در عبارات).
129 - التفسير و المفسّرون، 491-494/2 (با تخليص و تصرّف در عبارات)
130 - همان.